ترنم کلمات و جملات

داستانهای کوتاه و مفید و جملات آموزنده

ترنم کلمات و جملات

داستانهای کوتاه و مفید و جملات آموزنده

مرد و گربه خانگی

مردی از این که زنش به گربه خانه بیشتر از او توجه می کرد ناراحت بود، یک روز گربه را با ماشین برد و چند تا خیابان آن طرف تر ول کرد.


نتیجه حسادت به گربه (داستان طنز!)


ولی تا به خانه رسید، دید گربه زود تر از اون برگشته خونه، این کار چندین دفعه تکرار شد و هر بار چند خیابان فاصله را افزایش می داد ولی هر بار گربه هر طور بود خونه را پیدا می کرد و برمی گشت.. مرد حسابی کلافه شده بود. بالاخره یک روز گربه را با ماشین گرداند، از چندین پل و رودخانه پارک و غیره گذشت و بالاخره گربه را در منطقه ای پرت و دور افتاده ول کرد. آن شب مرد به خانه برنگشت... آخر شب زنگ زد و به زنش گفت: اون گربه کره خر خونه هست؟
زنش گفت: آره.
مرد گفت: گوشی رو بده بهش، من گم شدم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد